آلوده شدن. آلوده شدن تن یا جامه و امثال آن بچیزی ناپسند. چرکین شدن. کثیف شدن. شوخگن شدن: جامۀ پر صورت دهرای جوان چرک شد و شد بکف گازران. رودکی. رجوع به چرک و چرکین و چرک شده و چرکین شدن و چرک گرفتن شود
آلوده شدن. آلوده شدن تن یا جامه و امثال آن بچیزی ناپسند. چرکین شدن. کثیف شدن. شوخگن شدن: جامۀ پر صورت دهرای جوان چرک شد و شد بکف گازران. رودکی. رجوع به چرک و چرکین و چرک شده و چرکین شدن و چرک گرفتن شود